Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7230 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
make a beeline for something
<idiom>
U
با عجله به جایی رفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to decamp
U
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
to skive off early
[British English]
U
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
get a wiggle on
<idiom>
U
عجله کردن با شتاب رفتن
to go about
U
ازجایی به جایی رفتن
to ride on the bus
U
سوار اتوبوس شدن
[برای رفتن به جایی]
to languish
U
هرز رفتن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
pussyfoot
U
دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step
U
رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go
U
چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
hurries
U
عجله
hurriedness
U
عجله
in a hurry
U
در عجله
hastiness
U
عجله
hurry
U
عجله
hurrying
U
عجله
forwardness
U
عجله
haste
U
عجله
snaps
U
عجله
hustling
U
عجله
unhurried
U
بی عجله
posted
U
عجله
snap
U
عجله
post
U
عجله
snapped
U
عجله
hasty
U
با عجله
snapping
U
عجله
post-
U
عجله
unhurriedly
U
بی عجله
posts
U
عجله
speeds
U
عجله
speeding
U
عجله
speed
U
عجله
hustles
U
عجله
hustled
U
عجله
hustle
U
عجله
in a hurry
<idiom>
U
عجله داشتن
step on the gas
<idiom>
U
عجله کردن
in a rush
<idiom>
U
عجله داشتن
get one's rear in gear
<idiom>
U
عجله کردن
get a move on
<idiom>
U
عجله کردن
get cracking
<idiom>
U
عجله کردن
take your time
U
عجله نکن
in a hurried state
U
در حال عجله
make a hurry
U
عجله کنید
shuffle off
U
به عجله برداشتن
to make haste
U
عجله کردن
expediency
U
عجله کارمهم
step on it
<idiom>
U
عجله کردن
stour
U
کشمکش عجله
I'm in a hurry.
من عجله دارم
speeder
U
عجله کننده
I'm in a hurry.
من عجله دارم.
to make a hurry
U
عجله کردن
hurry up
U
عجله کنید
haste
U
عجله کردن
busk
U
عجله کردن
precipitous
U
از روی عجله
busking
U
عجله کردن
hotfoot
U
عجله کردن
expeditious
U
از روی عجله
birr
U
عجله وسرعت
busked
U
عجله کردن
expedience
U
عجله کارمهم
festinate
U
عجله کردن
hold hard
U
عجله نکنید
to be under deadline pressure
U
عجله داشتن
hurries
U
عجله کردن
hie
U
عجله کردن
hurry
U
عجله کردن
hurrying
U
عجله کردن
to be pressed for time
U
عجله داشتن
busks
U
عجله کردن
hying
U
عجله کردن
Hurry up !Step on it ! Come on!
U
یا الله عجله نکن !
I am in a great hurry . I am pressed for time .
U
خیلی عجله دارم
Why all this rush ?
U
عجله ات برای چیست ؟
sketchy
U
از روی عجله ناقص
sketchily
U
از روی عجله ناقص
snatchy
U
با عجله انجام شده
one-two
<idiom>
U
عجله کار شیطونه
he is in a hurry to go
U
عجله دارد برفتن
sketchier
U
از روی عجله ناقص
sketchiest
U
از روی عجله ناقص
rush
U
حمله کردن هجوم با عجله
rushed
U
حمله کردن هجوم با عجله
to shake a leg
<idiom>
U
عجله کردن
[اصطلاح روزمره]
rushing
U
حمله کردن هجوم با عجله
We rushed ( hurried ) back to the train station.
U
با عجله بر گشتیم ایستگاه قطار
i am in a hurry for it
U
عجله دارم یا در شتاب هستم
jotting
U
چیزیکه با عجله نوشته شده
throw together
<idiom>
U
عجله داشتن ومراقب نبودن
take one's time
<idiom>
U
انجام کاری بدون عجله
slap together
<idiom>
U
به عجله وبی مراقبت واداشتن
Come on, shake a leg!
U
عجله بکن!
[اصطلاح روزمره]
There is no hurry , there is plenty of time .
U
عجله نکنید وقت زیاد داریم
spot checks
U
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check
U
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
I'll get there when I get there.
<proverb>
U
حالا امروز نه فردا
[عجله ای ندارم]
Get a move on!
U
یکخورده عجله بکن!
[اصطلاح روزمره]
mouch
U
راه رفتن دولادولاراه رفتن
someplace
U
جایی
wherever
U
جایی که
someplace
U
یک جایی
inopportuneness
U
بی جایی
inopportunity
U
بی جایی
minx
U
زن هر جایی
n tuple
U
N جایی
charnel house
U
جایی که
displacement
U
جابه جایی
immutability
U
پا بر جایی ثبات
scratch where it itches
U
هر جایی را که میخاردبخارانید
banal
U
همه جایی
commonplace
U
همه جایی
from the outside
U
از خارج
[از جایی]
shift
U
جابه جایی
shifted
U
جابه جایی
shifts
U
جابه جایی
gas log
U
جایی که گازمیسوزد
translocation
U
جابه جایی
transposition
U
جابه جایی
rush
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed
U
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
somewheres
U
یک جایی دریک محلی
displacement of affect
U
جابه جایی عاطفه
locomotion
U
جابه جایی حرکتی
rettery
U
جایی که بذرک را می خیسانند
locomotor behavior
U
رفتار جابه جایی
transposition of affect
U
جابه جایی عاطفه
drop by
<idiom>
U
بازدید از کسی با جایی
stand clear
U
جایی را ترک کردن
come from
<idiom>
U
بومی جایی بودن
attender
U
شخص حاضر در جایی
to install oneself in a place
U
در جایی برقرار شدن
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
drive displacement
U
جابه جایی سائق
come back
<idiom>
U
برگشتن به جایی که حالاهستی
p.of the ways
U
جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
synesthesia
U
جابه جایی حسی
synaesthesia
U
جابه جایی حسی
I have no place (nowhere) to go.
U
جایی ندارم بروم
somewhere
U
یک جایی دریک محلی
to stay overnight
U
مدت شب را
[جایی]
گذراندن
to hunker down in a place
U
در جایی پناه بردن
lie in wait
<idiom>
U
جایی قیم شدن
Somewhere in the darkness
U
جایی در میانی تاریکی
berth
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
to stay away from something
U
دور ماندن از چیزی یا جایی
i am at my wit's end
U
دیگر عقلم به جایی نمیرسد
on good turn deserves another
U
کاسه جایی رودکه بازاردقدح
parting of the ways
U
جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
berthed
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
berthing
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
i took up where he left
U
از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
rotation about ...
U
دوران دور ...
[محوری یا جایی]
berths
U
جایی که قایق به لنگربسته میشود
lomomote
U
از جایی بجایی حرکت کردن
break fresh ground
<idiom>
U
از راهی تازه به جایی رسیدن
tourist trap
<idiom>
U
جایی که جذب توریست میکند
boarding house
U
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
to stay away from something
U
اجتناب کردن از چیزی یا جایی
boarding houses
U
جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
to tow a vehicle
[to a place]
U
یدکی کشیدن خودرویی
[به جایی]
to admit sombody
[into a place]
U
راه دادن کسی
[به جایی]
strict enclosure
U
انزوای سخت
[در آن حالت یا جایی]
to the best of ones ability
تا جایی که کسی توان آن را دارد
get out from under
<idiom>
U
از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
out of one's element
<idiom>
U
جایی که به شخص تعلق ندارد
exchanges
U
جابه جایی داده بین دو محل
bone-house
U
[جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
to turn back
U
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
exchanged
U
جابه جایی داده بین دو محل
exchange
U
جابه جایی داده بین دو محل
to head back
U
برگشتن
[از جایی که دراصل آمده اند]
exchanging
U
جابه جایی داده بین دو محل
to turn around
U
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
to languish
U
پژولیدن
[به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
stamping grounds
<idiom>
U
پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
where no human foot can tread
جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
Mind your head!
U
مواظب سرت باش!
[که به جایی نخورد]
to let the ball do the work
U
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
to send home
U
به خانه
[از جایی که آمده اند]
برگرداندن
to bar somebody from entering the place
U
مانع کسی وارد جایی شدن
plate rack
U
جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
to keep the ball moving
U
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
there is time and place for everything
<proverb>
U
هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
trot
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotted
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots
U
یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
carries
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
souvenir
U
یادگاری
[وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
varicosity
U
جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
carry
U
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
bone dry
U
جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
breeding ground
U
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding grounds
U
جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
One good turn deserves another .
U
کاسه جایی رود که باز آید قدح
tie down
<idiom>
U
منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
Recent search history
Forum search
1
لطفا بیاین دنبالمون
2
purchase off the registry
1
اصطلاح برای با خط یازده چی هست؟
3
in rell with god
1
Cool... I just got back from working out. I did a bunch of squats and lunges lol I'm working on my big booty ;)
1
Soar
1
we drove to visit my parents in Ipswich.
1
where they cheated their workers for centuries.
1
he booted them off to the isle of the lost
1
you are in too much of a hurry.the young lady herself is fine.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com